چهارشنبه سوری
بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان آتشی بیفروزیم ، کینه ها را بسوزانیم ،زردی خاطرات بد را به آتش و سرخی عشق را از آتش بگیریم و در نهایت آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم
امسال چهارشنبه سوری دو روز قبل از عید بود و ما هم چمدونامون بستیم که از امروز بریم طالقان ، ما امشب دو تا جشن گرفتیم یکی با خاله جونیا و مامانی و خانواده عمو فرهاد ،البته بابایی آتنا جون و پوریا جونم آورد که با ما باشن آخه اونا هم اومده بودن که سال تحویل پیش عزیز جون باشن
خیلی خوش گذشت آتیش بازی کردیم،دور آتیش رقصیدیم،آجیل و میوه خوردیم ، عکس انداختیم ، هر از گاهی ام همه با هم جیغ میزدن و تو میترسیدی و گریه میکردی منم دعواشون کردم گفتم آروم باشین یاسینمو میترسونین
بعدشم رفتیم خونه بابا محمود و اونجا هم با اونا آتیش روشن کردیم و عکس انداختیم ، خلاصه که خیلی خوش گذشت.