ختنه کردن پسر گلم
امروز 13 شهریور،51 روزته و من و مامانی و بابا جون بردیمت بیمارستان واسه ختنه من تو اتاق انتظار نشستم و مامانی و باباجونم پشت در اتاق عمل،به جز تو دو تا جوجه دیگه هم اومده بودن ما سه تا مامان دل تو دلمون نبود تا اینکه شماها تو بغل مامان بزرگاتون تشریف آوردین،آخه تو چقدر پسر خوب و گلی هستی عزیز دلم از همه آرومتر بودی انگار نه انگار که اتفاقی افتاده اما...5دقیقه بعد چنان گریه ای کردی که جیگرم کباب شد دکتر گفت چون جیش کرده اینطوری گریه میکنه من که اصلا دل ندارم واسه همین باباجون بغلت کرده بود و راه میبردت و همش قربون صدقت میرفت تا اروم بشی گریه عزیز دلم فقط همون یه بار بود الهی قربون اون چشمات بشم من مبارک باشه جیگر...
نویسنده :
مرجان
0:12