اولین سالگرد بابا منوچهر عزیز
کاش آن شب را نمی آمد سحر کاش گم می شد در راه،پیک بد خبر
ای عجب کان شب سحر،اما به ما تیره روزی آمد و شام دگر
دیده پر خون از غم هجران و او با لب خندان چه آسان بر سفر
ای دریغ از مهربانیهای او دست پر مهر،آن کلام پر شکر
غصه ها پنهان به دل بودش ولی شاد و خرم چهره اش بر رهگذر
در ارزاان،زان ما بود ای دریغ گنج پنهان شد به خاک و بی ثمر
تا پدر رفت آن سحر از پیش ما بی نشان را خاک تیره شد به سر
امروز اولین سالگرد بابا منوچهره و ما هنوز باورمون نمیشه که بابا دیگه پیش ما نیست پسر گلم شما تازه 3 ماه بود که تو دل مامان بودی و بابا منوچهر ما رو ترک کرد و حسرت اینکه بابام یاسینمو ندید و رفت همیشه با منه
پسر نازم بابا همیشه تو قلب ماست و برامون دعا میکنه و و بیشتر از اون که ما دوسش داریم دوستمون داره